سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود پیرزنی نشسته بود. در روزگاران قدیم (یادش بخیر)نه ماشینی بود که به وقش گوشت راکر کند ونه دوربینی بود که فلاشش چشمت راکور کند ونه ارگی بود که صدایش تادور دستها کودکی رااز خواب خوش بیدار کند .نی انبانی بود وتمبکی .(وچه باصدای دلنشینی)وقتی پسری دختری را برای خود انتخاب می کرد(نه به گردش می رفتند ونه تنها می شدندونه آنطور که باید وشاید همدیگر رامی دیدندنه حرفی از ساختمان وماشین ووسایل آنچنانی بود.. ای یادش به خیر) خلاصه پدر ومادرها وقوم خویشان جمع می شدند وصحبتی وذکر رواتی بریدن شیربها وپایان کار. قرار عروسی که فرامی رسیدتمام اهل ولات دعوت می شدند.مراسم بانی انبان شروع می گردید سپس خانواده عروس برای آوردن عروس به خانه عروس رفته وبا پوشانیدن لباس های رنگی وچادر سفید وگذاشتن گل انداز روی سر عروس، اورا سوار براسب نموده وبه خانه داماد آورده مهمانان با ذکر صلوات به عروس خیر مقدم گفته وپس از پایکوبی وچوب بازی شامی خورده وآنوقت داماد راروی دست بلند کرده وروی چوبی که به منزله ی صندلی بود گذاشته وآن وقت سلمونی روستا با وسایل خود شروع به سروریش تراشیدن دوماد می نمود. مهمانان هم هرکس به توان خود مبلغی پول در لنگی که به همین منظور به دور داماد پیچیده بود ویک طرفش راسلمانی گرفته بود می ریختند .بعضا نیز درهمین راستا به رقابت می پرداختند که مقرون صرفه سلمونی بود.بعداز اتمام عروسی هرکس به خانه خودرفته وفردای آن روز جهت دیدن داماد وخوردن حلواکه با آرد وشکر وروغن توسط مادر عروس ودواد تهیه شده بود از مهمانان پذیرائی می کردند. اما حالا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟





تاریخ : سه شنبه 89/9/9 | 11:48 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.